شاید هنوز هم در پشت چشم های له شده٬در عمق انجماد٬یک چیز نیم زنده ی مغشوش بر جای مانده بود که در تلاش بی رمغش می خواست ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها... شاید٬ ولی چه خالی بی پایانی٬خورشید مرده بود و هیچ کس نمی دانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلب ها گریخته ایمانست!!!! فروغ فرخزاد
باران
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 ساعت 11:10 ب.ظ
سلام...ایمان بیاوریم...ایمان بیاوریم...به پایداری عشق....دست کم برای یک لحظه....عشق قابل تجربه نیست...عشق ما رو فرا گرفته...باید نگاه کنیم..اونم با چشم سر....ممنونم سرزدی بهم...لینک هم برات گذاشتم...
سلام باران جون
وبلاگت بسیار زیبا ست ومتنت هم مثل همیشه حرف نداره
امیدوارم در ادامه راه هم موفق باشی .......فعلا
سلام عزیزم خوبی؟مثل همیشه توووووووووپ راستی کنکور رو چی کار کردی؟
سلام ..بارئن جونه خودم ..تو خیلی گللللللللی عزیزم ....ای ول به خودت و فروغ .... قربونت برم ..فهلا
سلام...ایمان بیاوریم...ایمان بیاوریم...به پایداری عشق....دست کم برای یک لحظه....عشق قابل تجربه نیست...عشق ما رو فرا گرفته...باید نگاه کنیم..اونم با چشم سر....ممنونم سرزدی بهم...لینک هم برات گذاشتم...
بانو جای لبخند بر روی لب ها هم خالی است و ای کاش
شادی گم شده مان باز آید !
سلام عزیز...........من بارون و فقط به خاطر تو دوست دارم......................
سلام
اول معذرت به خاطر این که دیر لینکت کردم
و دیگر
من همیشه عاشق شعر های فروغ بودم و هستم و خواهم بود
چه زیبا انتخاب کردی و نوشتی.
سلام عزیز بابا ترکوندی رتبه . بی خیال . من والا رتبم اگه ۱۲ رقمی بشم انگار دنیا رو بهم دادن ((:
سلام
عشق ؟
من از نوع خیلی خیلی بدش رو هم تجربه کردم... موندگار نبود ! نمی دونم چرا ؟
موفق باشی
سلام:این فروغ منو همیشه مبهوت میکنه این بار بوسیله تو تابعد...