از این دنیا....از این آدم های کوته بینی که حسادت همه ی وجود سیاهشون رو پر کرده بیزارم.
ای بی معرفت.نمیدونم تو کی هستی و چرا چرا به خودت اجازه دادی که به رابطه ی پاک من با یکی از دوستای وبلاگ نویسم اینطور توهین کنی.
شما موجودات آدم نما چطور به خودتون اجازه می دین که اینطور با احساس دیگران بازی کنید.چطور این حقو به خودتون میدین که چشماتونو ببندین..دهنتونو باز کنین و هرچی خواستین بگین.
چرا نمی تونین جلوتر از دماغتون رو هم ببینین.
یه آدم درد کشیده دلش می خواد به تمام آدم های مشکل دار کمک کنه...
چطور تونستین دوستی منو خراب کنین.
یعنی توی این دنیا هم باید از دست شما بی صفت ها ی از خدا بی خبر بکشم که از هر چیزی هر جوری که دوست دارین تعبیر می کنین.
من انقدر توی دنیای واقعیم تنهام  که تمام دلخوشیم همین دنیای مجازیه که بی هیچ ترسی حرفای دلم رو می زنم.
انقدر از زندگی روزمره ام فراریم که وقتی به این وادی پا می ذارم سعی می کنم همه چی رو فراموش کنم.
تو آدم کوته بین که نتونستی ببینی من تلاش کردم که حداقل به یه دوست تنها و شکست خورده ام کمک کنم چطور تونستی این حقو به خودت بدی و دوستی منو به لجن بکشی..
به تو چه کرده بودم؟!!!!!
 



هر کسی که فکر می کنه من یه دروغگوی حقه بازم که تنها هنرم بازی با کلمات می تونه منو وبلاگم رو فراموش کنه...
من منم....
و برام کافیه که پیش وجدانم سربلند باشم...
 شرمنده تا یه مدتی هم جواب کامنت هاتون رو نمی تونم بدم...تا اون دوست نمای عزیز شجاعانه خودش رو معرفی کنه.......
نظرات 17 + ارسال نظر
الناز جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:21 ب.ظ http://mesleelnaz.blogsky.com

الناز جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:23 ب.ظ http://mesleelnaz.blogsky.com

سلام عزیم
کی این قدر تو رو ناراحت کرده ؟؟؟؟؟؟
باران جون اصلا بهش فکر نکن .. کی؟؟؟؟ تو ادم دروغگویی هستی عزیزم؟؟
همین که الان فهمیدی با کی ها روبروی کافیه
و از همه مهمتر وجدانه

امیر جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:41 ب.ظ http://salamedobarehbeaftab.persianblog.com

سلام:کامنت قبلی من وبخون خیلی عجله کردی وحق هم داری از کسی که توقع نداشتی فکر میکنی مورد سوءظن قرارگرفتی من،دیونه شدم از این که نمیتونم درست منظورم وبیان کنم تورو خدا اون مطلب و که نوشتی پاک کن،من مستحقش نیستم،بابا سوء تفاهم شده من میخواستم حلا که نمیتونم کمکت کنم کمتر عذابت بدم زدم کورش کردم،بابا من منظورم به شما نبود من حاضر نیستم تحت هیچ شرایطی شما رو از دست بدم من به شما میگم دوست چرا؟؟؟برات مفهومی نداره،باباتو تقصیری نداری،اصلا منم اون کسی که با کلمات بازی میکنه هستم،بابا من فقط گفتم نمیتونم مثل تو به این شیوایی سخنی بیان کنم،تو نوشته هات بینظیره،جرا؟؟؟چون خوب مینویسی همه این هنر رو ندارند،تو داری،به خاطر همین بی هنریم الان تو مخمصه افتادم،تو هم که ظاهرا محکومم کردی وداری حکم رو هم اجرا میکنی،من باران بد جوری درگیرم،تو رو هم میفهمم که این روزها تو چه وضعی هستی،باباچند هفته پیش هرچی سعی کردم نتونستم کمکت کنم دیدم سکوتم بیشتر بهت کمک میکنه من به تو نمیتونم کمک کنم باید فقط امیدوار باشم که از حرفها کارها نصیحتهای تو یاد بگیرم و بتونم فایده ایی داشته باشم،من منظورم وبد عنوان کردم وتو بیتقصیری،حالا من ومجازات کن ولی حرفها بد تعبیر شد اینم بدون کسی جلوی من به تو توهین نخواهد کرد اجازه نمیدم،اونها اینقدر فوهشهای رکیک دادند که من دیگه کم آورم،خودم جوابشونو میدم ،تو تو آرامش باش،این روزها فقط همین بهدردت میخوره
دلتم من نشکوندم به خدا اشتباه شده،ولی مجازاتت قبول.........،،،ما ز دوستان............

امیر جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام:گویا بعد از رفتنم کامنت گذاشتی ولی حالا که دیدم اومدم ولی نیستی

امیر جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://saledobarehbeaftab.persianblog.com

سلام:تو خودت فکر کنم اونی که این فوهشها روداد بهتر از من بشناسی کافیه چند روز ادامه بدی به اینکه کامنتها رو جواب بدی خودت میشناسیش،اون حتی یه ایمیلم برات نمیزاره برسه بعد از من سراغش ونگیر.........اصلا بیخیال من سعیمو کردم ولی ایمیل برات غیر ممکنه چرا؟؟؟من لاقل نمیدونم،در هر صورت بازم من معضرت میخوام،ببخش به بزرگواری خودت،دوستی که این کار و کرد احتمالا در کار کامپیوتر آدم کم نظیریه اگه نمیشناسیش دیگه از من کاری بر نمیآد......................

حسین شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:16 ق.ظ http://www.mh24851.persianblog.com

چی شده باران خانوم گل؟ کی؟ چه خبر اینجا؟ دروغگوی حقه باز؟؟ این حرفا چیه میزنی؟ کی این اراجیف و برا خودش بافته و جرات کرده به تو یه همچین حرفی بزنه؟ ولی سعی کن برات مهم نباشه...همین که پلوی وجدان خوت سربلند باشی...همین کافیه. یه مدتیه نیستی.دلم برات تنگ شده بود.اومدم اینجا که...ولی دیدم اینجوری شده :(

بامداد شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام.من نمی دونم چی شده وچه اتفاقی براتون افتاده ولی به هیچ کس نمی شه اعتمادکرد.شماهم زیادجدی نگیریدهمه چیزدرست می شه.آدمی راآدمیت لازم است.

پارسا شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:40 ب.ظ http://khalvatkadeh.blogsky.com

سلام باران عزیز
خیلی دلم گرفت وقتی مطلبت رو خوندم و از همه بیشتر وقتی بقیه کامنت ها رو دیدم...
من که از جریان هیچی نمی دونم عزیزم ولی از خدا می خوام کمکت کنه...
موفق باشی خوب من و صبور ... همون صبر جمیلی که خدا میگه. خدا پشت و پناهت.

آریانا شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:24 ب.ظ http://www.arianapoem.persianblog.com

من تو این دنیای کثیف یاد گرفتم که نباید به حرف هیچ کس اعتنا کنم. اصلا همرو نشنیده بگیر و کسی هم که با حرف دیگران دوستی با تو رو کنار بذاره لایق دوستی با تو نیست. پس خودتو ناراحت نکن. شاد باشی عزیزم. بای

زندوووووووووووونی شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:53 ب.ظ

بارون جووووونم ..قربونت برم ..فدات شم ..بمیرم برا اون پاکیت ..برا صداقتت ..برا مهربونیات ..بخدا خیلی دوستت درام من بارون ..میفهمی اینو ..خییییییلییییییی بخدا ...خیلی بات راحتم اونقد که فک میکنم ...باااارون من به تو اعتقاد دارم ..به همه خوبی هات ... نمیدونم چی بگم ..ولی مثه خواهرم دوستت درام بخدا ...خیلی زیاد ..تو هم تنها مثه من ...چه اشکالی داره بابا تنهایی هم خوبه ..منم مثه تو البته نه به خوبیه تو هااااا ..ولی من نفهمیدم قضیه این ادم حسودا چیه.
ولی محل نذار بارون ...باید در مقابل خیلی چیزا تو این زمونه بی تفاوت باشی بخدا
ول کن...بارونم ..جونه من که نه ...جونه خودت که اینقد عزیزه ..بیا برام بگو این قضیه رو ..والا میترکما....نماز و روزتم قبول باشه گلم ...نبینم ناراحت باشیا ..محل نذار(چشمک؟) فهلا

رضا خرم آبادی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ق.ظ http://younglog.persianblog.com

بانو کوچولو می دونم چه دردیه این همه ظلم دیدن . به خدا
منم خسته ام . همه خسته ان . خدا خودش عقلی به این
نادان های آدم نما بده . خودت رو زیاد ناراحت نکن و تو هم
بگو این نیز بگذرد . سلامت و موفق باشی .

ملیحه یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:29 ق.ظ http://sarabtalkh.persianblog.com

سلام : یک کم گیج شدم .. دارم فکر میکنم این آدم چقدر می تونه بی شعور (البته معذرت می خوام که این قدر تند حرف می زنم ) باشه که همچین کاری کنه .. هستن از این آدمایی که کارشون فقط همینه.. اصلا این بیماری ازشون جدا نمی شه باید یک جایی خودشون رو خالی بکنن . این دفعه به طور شما دو تا خوردن ... فکر می کنم الان بهترین تصمیم ها رو خودتون گرفتین .. باران خوبم : اونی که این کاره رو کرده به اون چیزی که می خواسته ظاهراْ رسیده .. ولی به این فکر نکرده که به این راحتی ها نمی شه بین دو تا دوست رو خراب کرد .. من به صداقت و پاکی شما باور دارم .. نه اینکه فکر کنی همین الان این حرفا رو دارم می زنم نه خیلی وقته که نوشته ات رو می خونم خیلی پیشتر از این عنوان ... واسه امیرم نوشتم اون هر کسی هست بالخره یک جایی کارش گیر میکنه و دستش رو میشه ..

آریانا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.arianapoem.persianblog.com

سلام باران جون. خوبی؟ آره مثل اینکه همینطوره. ممنونم. برات آرزوی بهترینارو دارم مهربون. بای.

[ بدون نام ] یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:51 ق.ظ

کاش یه کم توضیح می دادی که چی شده شایدمی تونستم تسکینی براتون باشم.نمی دونم هراتفاقی افتاده زیادجدی نگیرید.خاطتون هست که توی همین دنیای مجازی چه اتفاقی برام افتاده بود.ماایرانی هاهمینیم دیگه .شمانبایدانتظاربیشتری داشته باشید.

ملیحه یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ب.ظ

آدمایی با این خصوصیات مطمئن باش جایی براشون بین باقی نست اینحوری می خوام برای خودشون جایی پیدا کنن .. با این کارایی می کنن فکر میکنن.. این یک کمبود .. این طور آدما یک چیزی همیشه کم دارن و اونم صداقته .. چیزی که از هم گریزونن .. این یک درگیری با خودشون .. می دونم که خانمی می کنی و صبر می کنی ... بذار این خودش یک جایی همچین به خودش ضربه می زنه که ندونه چی شده ... تو دلت خیلی پاکه مراقبش باش .. این رو صادقانه و دوستانه می گم .. این چیزیه که این جور آدما دلشون می خواد باهاش بازی کنن .. می دونم که بد جایی تورش رو پهن کرده ... مراقب باش . مراقب خودت باش .. امیددارم همه چی روشن بشه ...

امیر یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام:باران عزیز،قرار بود کامنتهارو پاک کنی جواب ندادی؟؟؟گرفتی،،آف،،رو میگم،یاهوی من در واقع یابو شده نمیدونم گرفتی یانه؟؟؟خواستم بگم پیداش کردم؟؟؟از این طرف بود ومثل همیشه برام شرمنگی گذاشت ورفت چندوقتی بود جایی نتونسته بود دوباره به خاطرش مجبور بشوم سرم وپائین بگیرم،دوباره موفق شد،سر پائین
توی اون وضع راجع به مطلب قبلیت نتونستم بگم که راه درست همون احساسی بود که روز بعد از خوابت پیدا کردی،خوشحالم که داری راهشو پیدا میکنی،ادامه بده تو راه پیدا کردی فقط باید با این حس عادت کنی،بعد کم کم همه چی بهتر میشه نه؟؟؟تمام نمیشه ولی اینقدر تغییر اساسی هست که دیگه در برابرش منفعل نمیشی تو بهش به اون احساس غلبه میکنی،هر روزت بهتر این اشتباه چند نمره من وازت عقب که بودم عقبتر انداخت،خداکنه بیشتر نشه،جبران میکنم هر طور که بگی،خیلی حکمها بر علیه من همینطوری صادر شده،اینم+اونها سلامت بمان و التماس دعا،درضمن من مشکلم حتی یک سانت هم جلو نرفته،چون گفتی کار درست شد وحالا..............گفتم تا بعد...

سحر جوووووووون دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:20 ق.ظ http://saharvahediyeh.persianblog.com

سلام عزیزم خوبی؟ نوشته هات مثه همیشه قشنگ بود
راستی اون فرد غلط کرده........!
من شجاعانه میگم بیجا هم کرده خودتو ناراحت نکن عزیزم آخه اگه چنین آدمایی نباشن (بدون احساس و معرفت) که دنیا روی روالش نمیچرخه که!!!
اصلا اهمیت نده کسی که احساس نداشته باشه نمیتونه نوشته های قشنگه تورو واسه خودش معنا کنه!
موفق و سلامت باشی خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد