خدا گریه ی مسافرو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدمو برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد می زنه
می گه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب وبد
از تموم قصه های خوب وبد
چی برام مونده به جز خاطره ها
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش برم
قصه ی تلخ خداحافظی رو
می خونم با این که بستست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دلبستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده......
فریاد می زنه..........

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد