دیروز بود که با شنیدی صدای لا اله الا الله!!! از جا پریدیم....
رفتیم ببینیم که کی فوت کرده......
یه جوون ۲۵ـ۲۶ ساله بود....پدر یه بچه ی چند ماهه.....مرگ مغزی...
نتونستم خودمو کنترل کنم...
نیکو رفت پرس و جو کنه....اما من برگشتم توی خونه.....از پله ها رفتم بالا....انگار یکی گلوم رو گرفته بود....داشتم خفه می شدم....
رفتم تو اتاق نیکو و نشستم....هنوز م صدای مردم می اومد.....
دیگه نتونستم و زدم زیر گریه......
نمی دونم چرا٬یه غربت غریب همه ی وجودمو پر کرد.....
دلم گرفت.....گریه کردم٬زار زدم و به اشکهام فرصت جاری شدن و رهایی رو دادم....
مردم رفتند.....
اون جوون زیر خروارها خاک خاطره شد!
اشک های من در پس خنده ی دروغینم پنهان شد......
می بینی دنیا چقدر بی ارزشه و زندگی(این فرصت محدود)چه ارزشمند؟!!!!
نظرات 10 + ارسال نظر
مسعود جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:55 ق.ظ http://alonerhino.persianblog.com

سلام..عیدت مبارک...خوشحالم که نفر اولم...در مورد اشکات.....ارزش یه عمر زندگی رو می تونی تو یه قطره اشک ببینی....می بینی چقدر یه قطره اشک بزرگه...درست به اندازه دل آدما....وای از اون روزی که دیگه اشکی در کار نباشه...وای....وای....

مهتاب جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:18 ب.ظ http://hanooznafasmikesham.blogsky.com

سلام
بلاگ زیبایی دارید
اگر دوست داشتید به بلاگ من هم یه سری بزنید
در ضمن دوست داشتم تبادل لینک داشته باشیم

محمد جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:46 ب.ظ http://lovegarden.persianblog.com

سلام عزیزم نه بابا فراموشت نکرده بودم آدرس وب لاگت رو گم کرده بوودم مگه میشه فراموشت کنم عزیز راستی قالب جدید هم مبارکه

پارسا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:02 ب.ظ http://khalvatkadeh.blogsky.com

سلام دوست خوبم
بدون تعارف میگم خیلی زیبا نوشته بودی. از اون نوشته هایی که تاثیرش آدم رو حالا حالا ها رها نمیکنه.
از خدا میخوام چگونه زندگی کردن رو یادمون بده.
یه انتقاد هم بکنم ؟ از عکسی که گذاشتی خیلی خوشم نیومد؛ شاید میشد عکس بهتری بذاری.
از اینکه با وبلاگی آشنا شدم که من رو تخت تاثیر قرار میده خیلی خوشحالم.
موفق باشی.

فرشاد(برفورجون) جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ب.ظ http://parskentaky.tk

سلام خانوم..قشنگ بود...من تو سایت منتظرت هستم بهم حتما سر بزن...تبادل لینک و لوگو وبنر همه رقمه پایم...منتظرتم....اگه دوست داری داستانای خنددار بخونی و ...از خنده بشاشی(ببخشید) زودتر بیا..بابای

زندووووووونی شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:35 ق.ظ http://rahatarinraha.persianblog.com

سلام بارون جونه گلم ..... خوش به حالت دلت خیلی صافه .... کارت درسته ...ولی من دیگه حاله گریه رو ندارم ..نمیدونم بخدا شاید الانم باز رفتم گریه کردم .... اینم زندگیه منه دیگه ....یه مش اشغال دارم خفه میشم ..خیلی وقته که خفه شدم ..خستم بارون ... خستم

شورش شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:33 ق.ظ http://deadman2048.persianblog.com

منتظر باش تا بهار سبز رو ببینی . ولی بدون برای دیدن بهار ناگزیر باید از زمستون سرسخت و قبل از اون از پاییز غم آلود گذر کنی . موفق باشی .

بامداد شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:50 ق.ظ

سلام.دوست خوب وعزیزم.اشک رازی است/لبخندرازی است/مطمئن باش هرکسی توانایی وظرفیت این رونداره که برای یک انسان به خاطرانسانیت اشک بریزه.خیلی بهتون حسودیم می شه.واقعاخوش به حالتون که اینقدرصاف وصادقید ولی مواظب باشید.گرگهای زیادی درکمین هستندکه ااین صداقت هاسوءاستفاده کنند.پایداروموفق باشید.

میم شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:13 ب.ظ http://meem121.persianblog.com/

نیامده‌ایم که بمانیم ... آمده‌ایم برای رفتن ... چرا از رفتن که هدف‌مان هست ناراحت‌ایم؟!!!!!

امیر یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ق.ظ http://sos444

سلام:چرا؟نمیگذارند از این فرصت محدود نامحدود سود ببریم تا بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد