چقدردلم برات تنگ شده.....
برای تویی که حاضر بودی به خاطرم از خیلی چیزا بگذری.هیچ خواهری نداشتم اما تو اولین و
آخرین خواهری بودی که داشتم.دلم برای خنده هات...گریه هات...وآرزوهای پاک و قشنگت تنگ شده.....هنوزم گاهی چشمم به تلفن که می افته منتظر می شم که زنگ بزنیو صداتو از پس غبار زمان بشنوم.....
دو سال گذشته و ((نازنین))رفته....
بی هیچ خداحافظی...بی هیچ دلتنگی....و بی هیچ بازگشتی...
اون روزها خیلی ازش دلگیر بودم که چرا توی بدترین شرایط منو گذاشت و رفت!
ولی حالا فقط دلم براش تنگ شده....
روز کنکور که دیدمش خودم رو زدم به ندیدن....
دلم نمی خواست تصویر قشنگش توی ذهنم خراب بشه....دوست نداشتم ببینم براش غریبه شدم!
اما وقتی دیدم که چطور با دلهره از کنارم گذشت تا نبینمش ته دلم خوشحال شدم که هنوز قشنگترین روزهایی رو که داشتیم فراموش نکرده...
شاید اونم تنها چیزی که از من داره یه خاطرست!
دلم برات خیلی تنگ شده...کی می خوای از کوچ برگردی؟
دوست گرامی بادرود فراوان....................................
دلبستن بسیار ساده است ولی دل بریدن!!!!
شاید دشوارترین احساس ممکن.
پس زود دلنبندیم.........قدری تامل و تعمق کنیم تا به درد سخت دوری و جدائی مبتلا نگردیم........
..............................................................
تنهائی هم چون نان داغ سفره دلپذیراست
فقط تنهائی را می توان بادیگران تقسیم کرد
فقط تنهائی را می توان نوشت.
برای نوشتن.....چیزی جزتنهائی وجود ندارد
اما ما از تنهائی می ترسیم........همان گونه که از عشق
کریستی...........
تندرست و شادکام و جسنجوگرو هم چنان عاشق باشی.
بازم سلام ... آن سفرکرده نگار روزی بازخواهد گشت٬ بیشک سوی دیار ... لینک شما رو هم درستاش کردم ... امیدوارم که غمها رخت بربنده و شادیها جایگزینشون بشن
بر میگردد بخیر خیلی قشنگ نوشتی
سلام عکست خیلی خیلی قشنگ بود راستی لینکه وبلاگت کجاس؟ مدیریته لینکو راه انداختم!! نمیدونم کجاس لینکه وبلاگت لطفا بهم بگو ممنون
فعلا بای
سلام . نازنین . خوبی ؟ تو دوست داشتنی ترین موجود روی زمینی . میدونی چرا ؟ به این خاطر که حتی کسانی رو که بهت بدی کردند به نیکی یاد میکنی . دوستت دارم . و میدونم که روزی در بهترین شرایط میبینمت . به امید روزی که بتونم حداقل نیم ساعت رو در رو باهات حرف بزنم و بهت بگم که تو زمینی نیستی . فقط به خاطر اینکه کاسنی رو که بهت بدی کردند با خاطرات خوبشون یاد میکنی ... زنده باش و سعی کن زنده کنی .
سلام:چه باران که قشنگ و زلال و یا دختری کوچولو که خجالتی است به خودم میبالم از داشتن دوستی مثل تو،چراهاش زیاده ولی اونی که من دوست دارم اینه که هر روز چیزی یادم میدی وخالا دارم قد کشیدنت و میبینم،داستان برخوردت با دوستی قدیمی وبارزش که به هر دلیلی کوچ کرده و برخوردت با نوع حرکتش وفکری که در مورد علت اون کردی بهم نشون داد که داری قد میکشی و منم از کار تو یاد گرفتم تصمیم گرفتم اینطوری برخورد کنم و فکر کنم در این موارد،در ضمن اگه حتی وبلاگم وتعطیل کنم قطع ارتباط با شما وچند تا دوست دیگه رو بخواهم هم غیر ممکنه شما چند نفر روحیه من وتشکیل میدین وهمینطور امید رو،در مورد پیشنهادت برای ادامه هم جدا فکر میکنم،شماها بامن گریه کردین و تو راست میگی باید روز پیروزی رو هم با هم بخندیم چند روز که ازتون مثل دوسه هفته پیش خبر ندارم میترسم نکنه......واین یعنی احتیاج شیرین در موردش باید بیشتر فکر کنم تا بعد...
سلام عزیز .....امیدوارم یک روزی که خیلی دیر نشده برگرده و دوباره همون خاطرات گذشته زنده بشه !! ... سیاهی روز ها را من و تو دست به دست هم نمی توانیم پاک کنیم !! زندگی تنها در یاس نفس می کشد .. خوشبختی بار سفر می بندد !! می مانم .. می مانیم ...بی هیچ ف ر د ا ی ی !! می دانی ... حالم این ر و ز ه ا خوش ن ی ست !! همین !
این عکسه خیلی قشنگه... خودش هزار تا معنی داره..
سلام..نوشتهاتون خیلی جالبه...در خلوتکده دل ما انسانها همیشه یکی هست که یا بهش نمیرسیم..یا اگر هم بهش برسیم از دستش میدیم..رسم قدیمی دوستیست که درد جدایش بر دل من هم نشسته است...موفق باشین..
بازهم که فوق العاده اید.واقعاخوشحالم که اسمتون روعوض کردید.اینطوری بهتره.من واقعاتعجب می کنم که شما۱۸ساله هستید.چون به قدری خوب وپخته می نویسیدکه آدم فکرمی کنه بایک نویسنده بزرگ سروکارداره.درموردخودمم براتون سرفرصت می نویسم به شرط اینکه شماهم قول بدیددرموردخودتون بیشتربرام بگید.ازبابت این هم که دوستی چون شمادارم افتخارمی کنم وامیدوارم همدم وهمراه وهمدردوهمرازخوبی رای هم باشیم.وافسوس می خورم که چرازودترازاینهاشمارانشناخته ام.پایدارباشید
سلام عزیز وبلاگ جالبی داری موفق باشی ممنون که سر زدی در پناه حق
سلام ...وای وای وای .... دیگه چی ؟!!!؟!؟!؟!؟!؟!!!؟ انگاری خیلی وقته اینجایی ...انوقت تازه به من خبر میدی ها؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟ خیلی بدجنسی ... اوکی عزیزیزیزیزیزیزیزم ..پسته خوشکلتم خوندم ... یه جورای ناجورم کرد ... دلتنگی انگاری نه؟!؟!؟!؟!؟
خیلی سخته...سخته یکی که دوسش داشتی و دوست داشته همینجوری از کنارت رد بشه...ایشالا این کوچ هم زود تموم میشه...
سلام عزیز
همیشه شعر پناه خوبی بوده واسه دلتنگی ها واسه خستگی ها و برای دلمردگی ها. نمی دونی با شعرهات چقدر صفا کردم. به سلامتی شعرهای قشنگت:
این هم از عمر دمی بود که حالی کردیم
پیش ما هم بیا
سمندر